بمعنی سیاه کاسه است که کنایه از مردم ممسک و بخیل و گرفته باشد، و کاسه سیه نیز گویند. (برهان) (آنندراج). سیاه کاسه. سیاه دست و سیه دست. (انجمن آرا) : زرد گردد روی آن کاسه سیاه چون ببیند خوان او خوالیگرش. پوربهای جامی (از انجمن آرا بخش کنایات)
بمعنی سیاه کاسه است که کنایه از مردم ممسک و بخیل و گرفته باشد، و کاسه سیه نیز گویند. (برهان) (آنندراج). سیاه کاسه. سیاه دست و سیه دست. (انجمن آرا) : زرد گردد روی آن کاسه سیاه چون ببیند خوان او خوالیگرش. پوربهای جامی (از انجمن آرا بخش کنایات)
نام کوهی است مابین سمرقند و تاشکند و بسمرقند نزدیک است، گویند مقنع خراسانی که او را حکیم بن عطا میگفتندبزور سحر و شعبده مدت دو ماه از چاهی که در عقب کوه سیام کنده بود، ماهی برمی آورد و آن ماه از پس آن کوه طلوع میکرد و تا پنج فرسخ در پنج فرسخ نور آن ماه می تافت، و بفتح اول هم آمده است، (برهان) (از جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از غیاث اللغات) : نه ماه سیامی نه ماه فلک که اینت غلام است و آن پیشکار، رودکی، اسب تو هنگام جستن نسبتی دارد زباد وقت آسایش نهادن دارد از کوه سیام، فرخی، مرکبی کو چو بیستون نبود چون تواند کشید کوه سیام، فرخی
نام کوهی است مابین سمرقند و تاشکند و بسمرقند نزدیک است، گویند مقنع خراسانی که او را حکیم بن عطا میگفتندبزور سحر و شعبده مدت دو ماه از چاهی که در عقب کوه سیام کنده بود، ماهی برمی آورد و آن ماه از پس آن کوه طلوع میکرد و تا پنج فرسخ در پنج فرسخ نور آن ماه می تافت، و بفتح اول هم آمده است، (برهان) (از جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از غیاث اللغات) : نه ماه سیامی نه ماه فلک که اینت غلام است و آن پیشکار، رودکی، اسب تو هنگام جَستن نسبتی دارد زباد وقت آسایش نهادن دارد از کوه سیام، فرخی، مرکبی کو چو بیستون نبود چون تواند کشید کوه سیام، فرخی
درخت ناژو و آن را به عربی صنوبر الصغار خوانند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). کاج: نه لاله برگی و هستی برنگ لالۀ سرخ نه شاخ سروی و هستی بقد چو سرو سیاه. ازرقی (از آنندراج)
درخت ناژو و آن را به عربی صنوبر الصغار خوانند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). کاج: نه لاله برگی و هستی برنگ لالۀ سرخ نه شاخ سروی و هستی بقد چو سرو سیاه. ازرقی (از آنندراج)
دهی از دهستان دالوند بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد که در 13 هزارگزی خاور زاغه و 4 هزارگزی خاور راه شوسۀ خرم آباد به بروجرد واقع است. جلگه و سردسیر است و 160 تن سکنه دارد. آبش از سراب چکمه سیاه. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان بافتن فرش و جاجیم و راهش مالرو است. ساکنین این آبادی از طایفۀ دالوند می باشند که برای تعلیف احشام خود به قشلاق اطراف میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان دالوند بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد که در 13 هزارگزی خاور زاغه و 4 هزارگزی خاور راه شوسۀ خرم آباد به بروجرد واقع است. جلگه و سردسیر است و 160 تن سکنه دارد. آبش از سراب چکمه سیاه. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان بافتن فرش و جاجیم و راهش مالرو است. ساکنین این آبادی از طایفۀ دالوند می باشند که برای تعلیف احشام خود به قشلاق اطراف میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان بابالی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد، واقع در 6هزارگزی شمال خاوری چقلوندی کنار راه فرعی چقلوندی به بروجرد. دامنه و سردسیر. آب آن از چشمۀ خره سیاه. محصول آن غلات، صیفی، لبنیات و پشم. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی. راه اتومبیل رو است و اهالی زمستان به قشلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان بابالی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد، واقع در 6هزارگزی شمال خاوری چقلوندی کنار راه فرعی چقلوندی به بروجرد. دامنه و سردسیر. آب آن از چشمۀ خره سیاه. محصول آن غلات، صیفی، لبنیات و پشم. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی. راه اتومبیل رو است و اهالی زمستان به قشلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)